نسیم تدبردر قرآن
قالَ یَا بْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ
فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَآءِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی«94 طه».
(هارون در جواب) گفت: (ای برادر و) ای فرزند مادرم! (موی) ریش
و سر مرا (به مؤاخذه) مگیر، همانا من ترسیدم (با برخورد تند
من، آنها متفرّق شوند و) تو بگویی میان بنی اسرائیل تفرقه
انداختی و کلام مرا مراقبت نکردی!
ترقب : مراقب بودن، انتظارداشتن، چشمداشت. وَلَمْ تَرْقُبْ: مراعات نکردی.
این آیه اشاره به برگشت حضرت موسی علیه السلام از مناجات
کوه طور دارد که ده روز به امر الهی بیشتر مانده بود. وقتی
برگشت و جریان گوساله پرستی سامری را دید، غیرت دینی اش
به اوج رسید و از شدت غضب دست به سر و ریش برادرش برد و
فرمود؛ چرا با گوساله پرستی مبارزه نکردی؟ جواب هارون بسیار
منطقی و روانشناسانه بود. فرمود: پسر مادرم تو قبل از رفتن مرا
امر به اصلاح و عدم تبعیت از مفسدین کردید، حال اگر با سامری
و باند او مبارزه می کردم، وحدت ملی به هم می خورد و باعث
دو دستگی و دوقطبی در جامعه می شد و این با سفارش شما
در تضاد بود و ممکن بود مرا به خاطر آن توبیخ کنید. این جواب
منطقی و قانع کننده از یک طرف و بکار بردن واژه فرزند مادرم از
نظر عاطفی از طرف دیگر خشم موسی علیه السلام را فرو نشاند
که مقصر هارون نیست و باید داد و فریاد را بر سر سامری و مردم
نادان خالی کند. زیرا برادران پدری ممکن است با هم دشمنی کنند؛
ولی برادر مادری کانون عاطفه است و خصومت معنا ندارد، لذا برای
پیوند و استحکام خانوادگی در منابع دینی از صله ارحام استفاده
می شود؛ چون رحم مادر محبت و عاطفه پرور است و حضرت هارون
هم از این نوع ادبیات عاطفی استفاده کرد.
هر چند حفظ جان همه مردم از نظر دینی لازم و واجب است، اما
حفظ جان رهبران و افراد تاثیر گذار واجب تر است . زیرا وقتی
احراز شد که دشمن قصد ترور آنها را در صدر برنامه های شوم
خود قرار داده است . لذا بر همه افراد لازم است در هر سطح و موقعیت
اجتماعی که هستند با جان و مال و...از آنها دفاع کنند. نمونه ان در قران:
وجَآءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ یَسْعَی قَالَ یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ
بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ«20قصص».
و (در این هنگام) مردی از دورترین نقطه شهر (که مرکز استقرار
فرعونیان بود) شتابان (به سوی او) آمد و گفت: ای موسی!
همانا سران قوم در مورد تو مشورت می کنند تا تو را بکشند،
پس (فوراً از اینجا) خارج شو، همانا که من از خیرخواهان و دلسوزان
تو هستم.
النَّاصِحِینَ: از ناصح به معنی خیرخواه است. «نصاح»
آن نخ محکمی است که با آن دوخت و دوز انجام میشود
و سوزن را «منصحه» و خیاط را «ناصح» میگویند؛ یعنی
آن کسی که توان این را دارد که بریدهای را متصل کند و
جامه پاره شدهای را رفو کند، این فرد ناصح است.
مومن آل فرعون وقتی فهمید که دربار فرعون قصد ترور
حضرت موسی علیه السلام را دارند، خود را به حضرت رساند
و پیشنهاد خروج از شهر را داد. و در پایان عرض کرد که من
دلسوزانه و خیر خواهانه این خبر را به تو رساندم و هیچ
چشم داشتی جز نجات تو ندارم حضرت هم نصحیت او را
پذیرفت و از شهر خارج شد و نجات پیدا کرد. بر ملا کردن
نقشه دشمن و منهدم کردن شبکه نفوذ برای حفظ کشور
و بزرگان واجب است.
از جمله آخر این نکته استفاده می شود که نصیحت کردن و
موعظه کردن غیر از سخنرانی است با توجه مفهوم نصحیت؛
اگر نخ محکم عقل در دست باشد؛ یعنی بر مبنای عقل
نوشتن یا حرف زدن نه هوای نفس و از طرفی زبان و قلم
که در جایگاه سوزن باشد و نویسنده یا گوینده هم ناصح
و دلسوزانه بگوید، همه شکافهای موجود در جامعه برداشته
خواهد شد. ولی متاسفانه خیلی از قلم ها و سخن ها فقط
تربیون شیطان هستند، زیبا هستند ولی اثر چندانی در جامعه ندارند.
نسیم تدبر در قرآن
ثمَّ لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُواْ نُذُورَهُمْ و َلْیَطَّوَّفُواْ بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ
«29 حج». (زائران خانه خدا در روز عید قربان که قربانی
کردند) سپس باید آلودگی خود را بر طرف سازند وبه
نذرهای خود وفا کنند و بر گرد خانه ی کهن و آزاد
(کعبه) طواف نمایند.
واژه شناسی
«تَفث»: به معنای چرک، مو، ناخن و شارب است،
و «قضاء تفث»، یعنی با گرفتن ناخن و مو از احرام بیرون آیید
و سپس برای ادامه اعمال حج، دور خانه ی کعبه طواف کنید.
«بیت عَتیق» : یا از عتق است یعنی آزاد و رهاست از ملکیت
بندگان ، فقط ملکیت کعبه در اختیار خداست. یا به معنای
قدیمی است ؛ زیرا قدیمی ترین کانون خدا پرستی است
و عتیقه هم از این ماده که به اشیای قدیمی گویند، یا به
معنی گرانبها و نفیس است.
پیام آیه :
این آیه با صراحت دستور به رعایت بهداشت فردی در مناسک
حج می دهد. اسلام دین جامع نگر است و در اوج معنویت
از بهداشت و...غافل نیست ؛ بخصوص ایام حج که مردم از اقصی
نقاط جهان به حج می آیند و در مسیر ممکن است ژولیده و
ناخن هایشان بلند شده باشد اگر بهداشت رعایت نشود،
چهره زشتی از اسلام به نمایش گذاشته شود. از طرفی
طهارت ظاهری مقدمه ای برای طهارت باطنی از آلودگی های
روحی است؛ بخصوص که دیدار و ملاقات با امام از فلسفه
باطنی حج به شمار آمده است.
نسیم تدبر در آیات قرآن
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً-
ای انسان ! یقیناً تو با کوشش و تلاشی سخت به سوی
پروردگارت در حرکتی، پس او را [ در حالی که مقام
فرمانروایی مطلق و حکومت بر همه چیز ویژه اوست
و هیچ حکومتی در برابرش وجود ندارد ، ] دیدار مى کنی.
(انشقاق 6)
واژه شناسی کدح
کدح: به معنى تلاش و کوششى است که با رنج و تعب
همراه باشد، و در جسم و جان اثر بگذارد، و لذا به گاو سخت
کوشى که آثار کار کردن در جسم او ظاهر شده" ثور فیه کدوح"
مى گویند.
این آیه به یک قانون حاکم بر زندگی انسان اشاره دارد و آن اینکه
زندگى آمیخته با سختی و تلاش است، با تولدش سختی ها
و رنج ها هم متولد می شود که لحظه ای دردناک برای مادر و
اشک نصیب نوزاد می شود، بعد با بیمار یها و خطرات گوناگون
ادامه می یابد . سختی هایی مانند؛ گرسنگی، تشنگی ،
محرومیت ها، فشار های جسمی ، روانی و...
این طبیعت زندگى دنیا است، حتى افرادى که در نهایت رفاه
زندگى مى کنند آنها نیز از رنج و زحمت و درد بر کنار نیستند.
ولى اى کاش با همین ها تمام مى شد؟ ولى چنین نیست.
پس از تمامى اینها روز ملاقات بزرگ فرا مى رسد، ملاقات با که
با خداى سبحان. براى چه؟ براى سؤال. در چه روزى؟ در روزى
بسیار بزرگ
.. فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآئَنَا وَأَبْنَآئَکُمْ وَنِسَآئَنَا وَنِسَآئَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ
ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ «61»آل عمران
مباهله در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) به معنی رها کردن است،
به همین جهت هنگامی که حیوان را به حال خود واگذارند و پستان آن
را برای جلوگیری از نوشیدن نوزادش - در کیسه قرار ندهند به آن حیوان
«باهل» می گویند و «ابتهال» در دعا به معنی تضرع و واگذاری کار به
خداست. این واژه به معنای «هلاکت و لعن و دوری از خدا» نیز معنا
شده است؛ زیرا به معنای رها کردن و واگذار نمودن بنده به حال
خویش و خروج از سایه لطف خدا است.
جریان مباهله یک حادثه صرف تاریخی نیست؛ بلکه یک جریان
مستمر و همیشگی است. بخصوص در جهان معاصر که افرادی
می گویند: همه ادیان و مذاهب حق هستند ، یهودیت و مسیحیت
و...حق هستند . هر کاری که هم انجام دهند، درست و مستحق
پاداشند. اگر این طوری که این قشر به اصطلاح روشنفکر که بر سر
سفره غرب هستند و اسلام آمریکایی را در نیویورک ترویج می کنند ،
می گویندهم مسیحت حق است و هم اسلام !،
راستی چرا پیشنهاد مباهله داده شد و چرا باید کاذب و دروغگو لعنت
شوند؟ پس معلوم می شود که یکی بر حق است و دیگری بر باطل و دروغ !!!
مباهله در جایی است که حق از باطل با منطق روشن نشود
یا یک طرف زیر بار حق نرود، مباهله انجام می گیرد تا مدعیان
باطل از هر دین و مذهبی رسوا شوند. بنابراین مباهله به معنای
نفرین کردن دو نفر به همدیگر است در جایی که استدلالات
منطقی سودی ندارد. همان کاری که پیامبر اسلام(ص) در
برابر مسیحیان نجران کرد که در آیه به آن اشاره شده است.
نکته مهم دیگری که در آیه مباهله بسیار کابردی و شنیدنی
است ، حضور زن در اجتماع و صحنه های دفاع از دین و انقلاب است .
چیزی که عده ای غافل و بی اطلاع از اسلام آن را مطرح می کنند .
در حالی که اسلام با حضور زن در اجتماع مخالفت ندارد ولی باید
عفت اجتماعی و عمومی را مراعات کند.
عسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا
شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ 216 بقره
چه بسا از چیزی ناخشنودید، و آن برای شما خوب است؛
و چه بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد
است. و خدا می داند.
«کُره» به مشقّتی که انسان از درون خود احساس کند،
مانند ترس از جنگ. و «کَره» به مشقتی که از خارج به انسان
تحمیل شود.
ظاهر کرونا، این ویروس منحوس، با وجود اینکه جان بسیاری
را گرفت و تَن ها را رنجور ساخت و بسیاری از کار و کاسبی را
از رونق انداخت اما در باطن خود یک آثار شیرین و مثبتی دارد.
گویا در سبک زندگی مان یک اشتباهاتی هست که ملکه شده
و با تذکر خیر خواهان قابل تصحیح نیست و نیاز به یک ویروس
ریز است تا شاید ما را از خواب بیدار کند و این رویه را تغییر دهیم .
کرونا بسان فرستادهای از غیب آمد و سبکِ بسیار بد زندگیمان
را در برخی موضوعات به خوبی و با قدرتِ نرم عوض کرد.
خرجهای گزاف و رسمهای کمرشکن به ویژه در ازدواج، نفَس همه
را گرفته بود و کسی هم توان تغییر آن را نداشت.
کرونا آمد و کار صد ساله را یک ماهه حل کرد. دیدیم که بی آن
هزینههای هنگفتِ اجباریِ هم میتوان دو جوانِ در انتظار ازدواج
را به خانه بخت فرستاد. در مورد عزا و آداب معاشرت و ...دوباره به
سبک اسلامی برگردیم.
از آثار اخلاقی آن می توان به این نکته اشاره کرد که زندگی به یک
ویروس بند است، ارزش این همه حرص و جوش را ندارد.
و یا در خانه ماندن مگر ضرورت برای خانم ها و عدم استفاده از رژ و ...
از طرفی باعث شد تا ما در آزمون و امتحانی قرار بگیریم و وجوه دیگر
خواهی ما به محک گذاشته شود. با بخشیدن و دستگیری و کمک
به دیگران میتوانیم وجه انسانی خود را غنایی دوباره ببخشیم
و مهرورزی را با آنان قسمت کنیم.
خداوند آنچه در آسمان و زمین است را کالای مصرفی انسان می داند
و باید همه آنها روزی در خدمت انسان و در پنجه بندگانش بکار گرفته شود .
خداوند در سوره جاثیه ایه 13این نکته را گوشزد فرموده است و می
فرماید:وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ
مفهوم این ایه این است که اگر کفار و امثال ترامپ الان از این امکانات
الهی استفاده می کند و زودتر از مومنین کره ماه را ترمینال سفینه های
فضایی خود کرده اند ، این به تبعیت مومنین است . آنها قاچاقی
به این امکانات دست پیدا کردند . درست مثل اینکه باغبانی هدف اصلی
او از آبیاری باغ رشد گل ها و درختان میوه است ، هر چند در این میان هم
علف های هرز و تیغها به نوایی می رسند و ممکن است زودتر از گلها
رشد کنند. این جهان و آنچه در آن است همش برای مومنین اند و حتی
حیوانات هم به تبعیت بندگان خداوند روزی می خورند .
خداوند در این زمینه می فرماید: متاعا لکم و لانعامکم ...
پس کل خلقت سفره انسان مومن است و بقیه بر روی این سفره مهمان
خوانده یا نا خوانده هستند. و روزی کل آنها را تصرف می کند .اگر امروز
اعتماد به نفس ندارد یا خود را دست کم می گیرد آینده نه چندان دور به
دست انسان کامل(امام عصر عج) فتح خواهد شد.
علت این همه کرامت و دست و دل بازی خداوند در آیات بطور خام و پراکنده
آمده است . در قرآن می قرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ
چرا مردم ما انقلاب کردند؟ به دنبال چه اهداف و برنامه ی بودند؟ آیا به
آن اهداف و آرزوهای شیرین رسیدند؟ اگر نرسیدند مشگل کجاست ؟
راه پیروزی و رسیدن به آن خواسته ها چیست؟ چرا از حکومت طاغوت
خسته شدند؟ و....
جواب همه این سوالات این است : در یک کلام ملت بزرگ ایران ،گم
شده خود را در کلام امام راحل یافتند و آن رسیدن به "حکومت اسلامی" بود.
حکومتی که خدا و کلام او حرف اول و آخر را بزند و مردم روابط شان را با آن
شاخص تبین کنند . در این حکومت اسلامی که خواسته اصلی مردم بود
به طور شفاف و روشن چند اصل کاربردی و کلیدی را مدنظر داشتند که
در شعار های آنها اظهار می شد. استقلال ، آزادی , جمهوری اسلامی .
ما بعد از چهل سال که آنها شعار ها را مرور می کنیم می بینم در استقلال
سیاسی به هدف رسیده ایم یا نزدیک شده ایم . همه دنیا می دانند که ایران
استقلال کامل دارد و اگر بخواهند کشور را آباد یا خراب کنند، خودشان هستندو
کسی نمی تواند از خارج به آنها تحمیل کند. مردم سراغ آزادی بیان بودند که الان
آزادی مطلق بیان هست در نقدها گاهی به توهین هم ....
در جمهوری و سرنوشت مردم ، این مردم اند که از خبرگان تا رییس جمهوری و
نمایندگان مجلس را تعیین می کنند .در این سه مورد انقلاب کارنامه قابل دفاع و
قبولی دارد . اما در اسلامیت نظام فاصله خیلی زیاد است . چند علت دارد که یکی ا
ز علل اصلی آن وجود مدیران غرب زده است که اسلام را فقط در حد نماز روزه قبول دارند
و اعتقاد ی به سایر احکام اسلامی ندارند و آن احکام هنوز برای خودشان هم حل نشده
چه برسد به اینکه قدمی برای اجرای آن بر دارند و...
یکی از اهداف اصلی راهپیمایی باید همه خواسته مردم بهمن 57 باشد و آن حکومت اسلامی
نه کلمه کم و نه یک کلمه بیشتر و کسانی که به حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه
اعتقاد ندارند به زیر بکشند تا مزه و شیرین حکومت اسلامی را بچشند و به سایر کشورها
هم بچشانند!!
ان شاالله
خداوند متعال در سوره حمد انسانها را به سه دسته تقسیم می کنند ؛
یک دسته از آنها در صراط مستقیم اند که با حفظ سلسله درجات به
«منعم علیه اند» معروفند و دو گروه دیگر کسانی هستند که همین راه
مستقم را کج کرده اند و به اسم «ضالین و مغضوب علیهم» ثبت شده اند .
چون راه ورودی به سوی بهشت و رضوان الهی همین یک راه است .
جالب این است در قیامت هم خداوند در سوره واقعه مردم را به سه دسته
تقسیم می کند که دو دسته از آنها نمره قبولی را با حفظ مراتب درجات
از خداوند می گیرند که به « مقربین و اصحاب یمین » مشهور اند و یک دسته
نمره قبولی نمی گیرند و مزه تلخ قهر خداوند را در جهنم می چشند که به «اصحاب
شمال» معروفند .
سر اینکه در دنیا دو گروه انحرافی و یک گروه در خط مستقم حرکت می کنند
و در قیامت یک گروه گرفتار جهنم و دوگروه اهل نجات اند ، شاید وسعت رحمت و
مغفرت الهی را گوشزد کند تا انسان نا امید نشود و برگردد یا گمراهان گناهانشان
به اندازه ای نبوده که خشم و غضب الهی را به دنبال داشته باشد و به اصطلاح
جاهل قاصر و... بوده باشند به هر دلیل در آخرت دو گروه اهل نجات اند و و یک گروه
دچار خسران اند . هر چند این تقسیم ها هم مساوی نیست که به صورت یک سوم مساوی
باشد ، قطعا آمار اهل یمین از مقربین بیشتر است . اما نکته مهم و کلیدی این است که
مهمترین عاملی که انسان را از پیشتازان و مقربین راه مستقم قرار می دهد چیست؟
آیا علم است یا عمل؟
هر چند برای کسب مدال بهشتی شدن علم و عمل لازم و ضروری هستند ؛یعنی نه علم
به تنهایی سودمند است و نه عمل بدون علم. اما در بین این دو امر کدام یک مهمتر است؟
عمل پیکره و بدنه? کار است که همه? اولیا با دیگران در انجام آن بدنه? کار یکسانند. این
نماز است که همه میخوانند هم اولیا میخوانند هم توده? مردم مسلمان میخوانند.
آنچه که این عبادتها را بها میدهد و باعث تفاوت درجات است؛ همان معرفت و محبت است
که علم نام دارد شاهد آن روایت معروف است که : عبادت کنندگان سه قسمتاند ،عدهای
خوفاً عبادت میکنند، عدهای شوقا عبادت میکنند. عدهای حبا عبادت میکنند که
عبادت یک عده عبادت عبید است. عبادت یک عده، عبادت تجار است و اجیر است،
عبادت یک عده عبادت احرار است. وگرنه ظاهر عمل و بدنه عمل در هر سه گروه
یکسان است. لذا اگر روح این اعمال مختلفاند، وقتی تحلیل می شوند ، می بینیم
که معرفتها مختلف است. آنکه خدا را در حد عالی شناخت، سخن از خوف و شوقِ
بهشت و جهنم نیست، سخن از محبت اوست. یا در ایه شریفه به مومن کم سواد
درجه و به عالمان درجات می دهد
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ
بسیاری از مومنین سالهاست در مسجد و محراب عبادت نشسته اند؛
ولی هنوز دریچه قلب شان به ماوراء طبیعت باز نشده است ، به عبارت
دیگر هدف از انجام عبادت در یک کلمه «رفع تکلیف» می دانند تا شاید
در آخرت به جهنم نروند ، اما غافل از اینکه بهشت رفتن یا جهنم نرفتن
هدف میانی عبادت است . هدف اصلی مناجات و درد دل با خداوند است
که لذتی بالاتر از آن وجود ندارد . برای رسیدن این هدف بعضی ها فقط به
کمیت عبادت توجه دارند نه کیفیت !! و تا می تواند بدون توجه و تفکر
عبادت روی هم انباشته می کند، اما نمی داند که لذت و مزه عبادت چیست؟!
با این همه عبادت باز کمبود ویتامین های معنوی در قلب آنها موج می زند .ا
در مواجهه با یک گناه خود لغزش پیدا می کنند و در برابر یک سختی و امتحان
از خداوند دلخور می شوند و ....
اگر بخواهیم نمونه ای برای این نوع افراد از علوم دیگر پیدا کنیم می توان به
پدیده « سیری شکمی و گرسنگی سلولی » در پزشکی اشاره کرد که در جسم
افراد است . یعنی هر چند افراد از نظر جثه و جسمی چاق هستند، ولی سلولها
به شدت گرسنه هستند.لذا داد پزشکان از کمبود ویتامین D ، کلسیم ، پوکی
استخوان و...بلند است .!!!
زیرا که غذا تنها یک وسیله برای رفع گرسنگی و تأمین احساس لذت نیست ؛
بلکه فلسفه غذا خوردن چیزی ورای این حرف ها است. غذا دارای ترکیبات
ارزشمندی است که هر روز باید مقداری از آن ترکیبات وارد بدن شود.
روح انسان هم از این قاعده مسثناء نیست و عبادت باید جذب سلول های معنوی
روح و جان شود تا انسان را از نظر معنوی فربه و به پرواز در ملکوت در آورد .
برای این کار باید در کنار هر عبادت «توجه و اخلاص» متناسب با خود داشت .
روح و خواص نماز زمانی جذب جان نماز گزار می شود که با حضور قلب باشد نه
ترجمه یا صرف الفاظ !!!
بلکه با تمرین باید نماز گذار احساس کند دارد با مافوق خودش حرف می زند . وقس علی هذا