سلام عليکم
مطلب خوبي بود .
منتها يکي دونکته به فکرم رسيد که يادآوري کنم ، باشد که زاينده باشه ان شاءالله .
اول اينکه در روند عصاره حرف از مثلا :
بيراهه رفتن هم اومده !
خب اين با روند کار جور در نمياد ! مگه اينکه مراد از عصاره گيري فقط مورد نظر شما نباشه ، بلکه در کنارش يه کار ديگه هم در جريان باشه ! که روح يا جان مطلب ، خصوصا عنوان مطلب هم حکايت از ايندو جريان داره !
ديگه همين که در عنوان مطلب از آغازش گفته شده ! و اصلا مضوع همينه ! يعني : چگونگي فشار ... .
که ناظر بر همون دو جريانه ! و اولا جريان مثلا بيراهه ، گناه و مانند اينا ! و در ثاني جريان :"عصر" و عصاره و ... ، در حاليکه سوره ، اولا با :
بسم الله الرحمن الرحيم
آغاز شده ، و در ثاني هم بسم الله :"عصر" ه ! نه :"عصر" ! مگه اينکه ارجاع داده بشه به مثلا : خسران !
که نه تنها بعد :"عصر" ه ، بلکه خسارت الزاما مثلا بيراه رفتن ، يا گناه کردن و مانند اينا نمي تونه باشه ! اونم : اولا !
بلکه بر فرض موضوعيت داشتنم ، اولا :"ثانوي"يست ، در ثاني مانند بقولي :"عدم الفعل"ه ، عدم : الا الذين آمنوا ... الي آخرسوره ، که مثلا بجاي :"تواصوا بالحق" عدمش فعل يا کاري بحساب بياد ! و اين هم در صورتيه که "عدم الفعل" يا کار ، کار بحساب بياد !
من فکر مي کنم اين ناشي از نفوذ منطق در فکر يا انديشه باشه ، چه منظق قديم ارسطويي ، و چه جديدش که جاي :"موجبه و سالبه"قديميش عوض شده ، و بجاي مثلا :"يک صفر" ش شده :
صفر يک !
هرجند قديميشم مثلا گفته : علم يا دانش اگر همراه با اذعان به نسبت باشد :"تصديق" و الا ، يعني و ان لم يکن اذعانا ... ، تصوره ، و ميگه : تصور و تصديقه ! نه تصديق و تصوره ! يعني :"والا" رو اول ميگه ، بعبارت ديگه باب اولش باب :"معرفت"ه ، نه باب حجت يا تصديق و يا ... .