همانطوری که یک فوتبالیست برای رسیدن به جام جهانی ، ابتدا با گل کوچک و
شایدبا توپ پلاستیکی تمرین کند تا کم کم از مرحله استانی و کشوری بگذرد و
بازیکن شناخته شده جهانی شود ، یک مدیر خوب هم باید از خود و خانواده خود شروع
کند و اگر توانست نواقص مدیریت شخصی و خانوادگی خود را برطرف کند، وارد اجتماع و مدیریت
کلان شود.
انسان در بحث مدیریت داخلی باید مدیر افکار و اعضائ خود باشد، هر حرفی را نباید هرجا و
به هرکس بزند ، به قول معروف « هر سخن جایی و هر نقطه مکانی دارد» اگر انسان در محیط
شخصی توان کنترل زبان خود را نداشت ، چطور در برابر این همه خبرنگار می تواند خود را کنترل کند.
همچنین باید بر چشم و گوش و سایر اعضاء خود مسلط باشد؛ یعنی هم احتیاجات مشروع و قانونی
آنها را بر آورده کند و هم خوب از آنها کار بکشد و از آسیب های آنها هم مطلع باشد.
به عنوان مثال: برای گوش باید بهداشت گوش را رعایت کند و از همان ابتدا آن را عادت دهد که سخن
موافق و مخالف را درست بشنود و تصمیم گری را بر عهده عقل بگذارد؛ چون وظیفه گوش فقط شنیدن است .
اگر ضعیف عمل کرد به خود تشر بزند نه دیگران !
وقتی این مدیریت در انسان نهادینه شد و انسان توانست خود را خوب کنترل کند بعد در خانواده این
مدیریت خودش را نشان می دهد، و کم کم می تواند مدرسه ای را خوب اداره کند،و به یک پست کلیدی برسد.
اگر مدیر یک مدرسه یا بخشدار توانست در مجالس اشراف همان روستا شرکت کرد و غذاهای نامعتارف و
هدیه های بی دلیل را قبول کرد ؛ این در هنگام پست مهم حقوق آنچنانی را حق مسلم خود دانسته و برای خود
شانیتی قائل خواهد شد. این گونه مدیران دانسته یا نداسته راه عثمان بن حنیف را ادامه داده که با اینکه منسوب
به حضرت امیر است ولی در مجالس اشراف شرکت و از غذاهای رنگانگ استفاد خواهد کرد .
این گونه مدیران نیاز به تشرگونه حضرت امیر دارند تا از خواب غفلت و شانیت مجازی بیرون آیند و به دنیای حقیقی و واقعی
جامعه بپیوندند!!!!!!