نقل شده :قبیله « بنی حنیفه » تصمیم گرفتند که بتی مشترک بسازند تا همه به ثوابش
برسند. آخرین فکری که به ذهنشان رسید این بود که خدایشان از خرما درست بشه !!
به هر وسیله و درآمدی که داشتند،خدای خرمایی را درست کردند
و مدتی هم پرستیدند ، اما مدتی گذشت که خرما خشک شد و مگس ها
هم فرشتگان خدمتگذارش بودند و خوب خدمت می کردند، تا یک سال گذشت .
قحطی از راه رسید و مردم سخت گرسنه بودند و هرچه از این خدا می خواستند
که فرجی کنه اما خبری نشدکه نشد!
روشنفکران شان گفتند : بیاید اول از خدا عذر خواهی کنیم و بعد او را بخوریم !!!!
اما بعضی متحجرین گفتند : مگر می شود صدرصد بلا نازل می شود!
یکی گفت : من را فدایی کیند؛ اول کمی می خورم اگر سر و کله بلا نازل شد،
دست نگه می دارم و شما توبه کنید!!
وقتی که اولین انگشت خود را زد و خبری از نزول بلا نشد ، بلافاصله دیگران طاقت نیاوردند
و خدای خود را نوش جان کردند و حتی از هسته هاش هم نگذشتند!!
بعد در میان عرب و دشمنان این قبیله آنها را به عنوان خداخوری
طعنه و سرزش کردند و چه شعر های علیه آنها سرودند.!!!!!1
در میان این قبیل تفکر و اندیشه ها ؛ پیامبر اکرم چه رنج ها و سختی ها را متحمل شده ،
خداوند می داند تا این قوم بی فرهنگ را با فرهنگ کند آن هم با فرهنگ اسلامی .
این از شاهکارهای جهان بشریت است که آن پیامبر عزیز یک تنه با کمک اصحاب اندک
خود سر جهالت را از بدنش جدا کرد و این قوم و سایر اقوام را به آزادی واقعی رساند.
اما متاسفانه به جای قدر دانی از پیامبر اسلام ، امروز هم فرزندان آنها در عربستان به
عنوان وهابی جهالت ثانی را بر تارک تاریخ معاصر حک کردند
تا نام ننگشان برای همیشه تاریخ به عنوان مقدس جاهل و خائن بماند.
1-اسلام و عقائد وآرا بشری 274