ما هر چند در بعد اقتصادی در جهان جز کشور های جهان سوم هستیم،
علتش هم اینکه بعضی از مسئولین به اقتصاد اسلامی اعتقاد ندارند
و فقط عنوانها را اسلامی کردند ولی باطن و محتوا ربا و غیر اسلامی است ،
اما در بحث معارف ما در صدر کشورها هستیم .
زیرا قرآن و اهل بیت قدم به قدم گذشته تاریخ را به ما معرفی و آینده
و بعد از مرگ را هم سطر به سطر برای ما توضیح دادند ولی
بقیه کشور فقط می داند خبری در عالم هست .به قول حافظ
کس ندانست که منزلگه و مقصود کجاست
آنقدر هست که بانگ جرسی میآید
قبلا کاروانها که می خواستند به سفر بروند به گردن شتر ها خود زنگوله
می بستند تا هم شترها خوابشان نگیرد و هم با آهنگ بهتر حرکت کنند .
اگه کسی از دور صدای زنگوله ها را می شنید ،می فهمید که کاروانی در
حال حرکت است ولی از کجا آمده و به کجا می رود ،خبر نداشت.
الان که علم پیشرفت کرده و یک منجم ماهر می تواند که خسوف و کسوف
صدها سال قبل را کشف و وقوع آن در هزار سال آینده را پیش بینی کند .
اما همه دانشمندان علوم تجربی دست به دست هم بدهند
نمی توانند که انسان قبل از آمدن به این دنیا کجا(عالم ذر) بوده و بعد از
مرگ به کجا می رود و سرنوشت انسانها در برزخ و قیامت به کجا منجر می شود .
فقط صدای جرسی از قبرستان ها به گوش آنها می رسد.
اهل بیت به عنوان راهنمای این کاروان تمام ایستگاه های را به ما معرفی
و خودشان هم قافله سالار این کاروانند.
ابه این دلیل است که قرآن منهای اهل بیت یا اسلام لاییک و غربی از آن
بیرون می آید و یا اسلام داعشی و طالبانی...که نه از آینده خبر دارد و
نه از گذشته و غافل از صدای جرسسسسس های روزانه کاروانهای قبرستانیییی!!!
امروزه با پیشرفت علم ، پرده از حقایق قرآن یکی پس از دیگری
بر داشته شده است. اگر روزی که قرآن از بازگشت سر انگشتان
سخن می گفت و بعضی از مخالفان زبان مسخره و طعنه را به سوی
احکام الهی می چرخاندند؛ ولی با اختراع امکانات علمی و مطرح شدن
انگشت نگاری در دادگاه های و متفاوت بودن آن، همه سر تسلیم در برابر
قرآن خم کردند که قرآن قرنها قبل این مسائل ابندایی را مطرح و به آن
اشاره کرده است.
در این دههای اخیر که فلش مموری و امثال آن مثل ؛ وسایل هوشمند...
اختراع شدند و دروازه علم وارد مرحله جدیدی شد ، باز پرده از اسرار علمی
قرآن برداشته می شود به شرطی که سواد خواندن معارف علمی قرآن را داشته
باشیم. قرآن مجید با صدای رسا از ضبط اعمال بوسیله اعضاء و جوارع خبر می دهد
تا جایی که وقتی در دادگاه قیامت ،مجرمان شاهدان خداوند مثل فرشتگان و ...
را انکار و زیر بار گناه خود نمی روند، بر دهان آنها مهر سکوت می زند 1و خود اعضاء
و جوارع شروع سخنوری می کنند و مجرمین را رسوا می کنند.
از این قضیه بر می آید که اعضائ و جوارع ما قدرت ملیاردها گیگگگگگ حافظه و ثبت
گناه را داشته و در قیامت با سرعت زیادی آنها را ارائه خواهند داد چیزی که هنوز
در دادگاه ها جای آن خالی استتتتتتتتتتتتتتتتت. یعنی دست یک جور دستگاه ضبط
گناه دارد ،پا یک جور و سایر اعضاء هر کدام حافظه متانسب با خود دارد ؛ آن هم با
ثبت و ضبط صوتی و تصویری گناه همراه با مکان و زمان جرم ..........
1-حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (20)
وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (21) فصلت
وقتى به آن مىرسند گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به اعمال آنها گواهى مىدهد!
21- آنها به پوستهاى تن خود مىگویند: چرا بر ضد ما گواهى دادید؟ آنها جواب مىدهند:
همان خدایى که هر موجودى را به نطق در آورده ما را گویا ساخته، و او شما را در آغاز آفرید و بازگشتتان به سوى او است.
وقتی مجرمین در موقفی از مواقف قیامت ، بازجویی شدند
و حکم جهنم آنان صادر شد، دیگر از آنها سوال نمی شود بلکه
علامتی 1 در بدنشان زده می شود که نشانه محکومیت است،و
به جهنم فرستاده می شوند.در جهنم با یک حالت مستی و گیجی
برای رهایی از آن تلاش می کنند ؛ اما به هر طرف که می روند به
دربسته می خورند که یک طرف آتش سوزان و طرف دیگر آب
جوشان است . آنها در بین آتش و آب سوزان مدتها آمد و شد
دارند.تعبیر قرآن در این باره یطوفون فعل مضارع از ماده طواف است.
این جریان در سوره الرحمن آیه 43و 44 این طور بیان شده است:
هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ
الطَّوْفُ در لغت یعنی راه رفتن به اطراف و دور چیزى است، و
طَائِفهم در باره کسى که براى حفاظت خانه ها، آنها را گشت مى زند،
از معنی این کلمه بدست میاید که رفت و آمد میان دو شىء را نیز
طواف گویندکه سعى بین صفا و مروه دور زدن در اطراف آندو نیست
بلکه گردش میان آنهاست.
طائفة: قسمتى از مردم هستند که به تعبیر مرحوم طبرسى ؛یا آنکه
طائفه مثل رفقائى است که از جمله کارشان سفر و طواف در شهرهاست.
یا طائفه جماعتى است که با آنها حلقه و دائرهاى تشکیل میشود که
بدور آن میگردند.
«حمیم» هم به معنی آب گرم و «آن» به معنی نهایت جوشیدن است.
خلاصه آیه این است که در این حالت سرگردانی و اضطراب شدید ،
مجرمین در جهنم بین آتش و آب جوشان مدام طواف و آمد
و شد دارند تا راهی برای خروج پیدا کنند ولی هرگز !!!!!
زیرا جهنم باطن اعمال دنیوی آنهاست ؛ کسانی که بین محل کار و
منزل غیر گناه چیزی ندارند باید آخرت آنها این طور باشد .
آری کسانی که در محل کارشان رشوه ،ربا ،اختلاص و...و در منزل
فحشاء وسایر منکرات باشد در قیامت باید وضعش این طور باشد.
1-یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ سوره الرحمن؛ 41
تبهکاران از سیمایشان شناخته مى شوند و از پیشانى و پایشان بگیرند
در زندگی انسان فرصت های زیادی برای جبران کاستی ها
و کمبودها وجود دارد . اگر انسان در اموری سستی کند خداوند
فرصت هایی در زندگی قرار داده که بتواند جای آنها را پر کند .
ولی آخرین فرصت، چیز دیگری است که در تعبیرات امروزی به
«وقت طلایی» یا «دقیقه نود» و...معروف شده است .
مهمترین و اخرین فرصت برای یک انسان در آن لحظه حساس مرگ ،
فرصت «وصیت کردن » است. یعنی اگر در امور مالی یا اخلاقی و ...
کوتاهی شده ،می تواند در این فرصت آخر وصیت کند تا بعد از
مرگش ، دیگران دیون او را از اموالش بدهد تا در آخرت گرفتار نشود.
این ارفاق الهی بسیار مهم و حیاتی است و در اهمیت آن روایاتی آمده
است؛ مانند: پیامبر خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود:
بر هیچ مسلمانی سزاوار نیست که شبی را سپری کند، مگر این که
وصیتش زیر سرش باشد.1
شاید منظور پیامبر اکرم ص از زیر سر داشتن وصیت نامه، استفاده از این فرصت
استثنایی و اماده بودن برای مرگ باشد نه صرف زیر سر گذاشتن وصیت.
بهترین وصیت در اوخر عمر و در وقت طلایی از زبان مبارک پیامبر اسلام جاری
شد که دو گوهر گرانبهای خود را یعنی قرآن و اهل بیت را به عنوان یادگار برای
امت گذاشت که به حدیث ثقلین مشهور است ؛اما هزران حیف از عمل امت
به وصیت پیامبرشان ....
هر چند پیامبر اسلام در زمینه هدایت امت کوتاهی نکرده بود ولی دوست داشت
در آخرین لحظات عمرش آنچه که یک عمر در راه آن جانفشانی کرده باز در این
لحظات حساس ، دوباره گوشزد کند زیرا سعادت واقعی را در اطاعت این دو ریسمان
الهی می دید.
پند پیران را پذیرا شو، به جان تا رهی از خوف و مانی در امان