مفاتیح القرآن در باره واژه شناسی آیات فعالیت می کند
آدرس ایتا
eitaa.com//qurnwords
میلاد منجی عالم بشریت حضرت مهدی علیه مبارک باد
خداوند
یوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا
جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذاَ مَا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ
«35 توبه».
روزی که آن طلاها و نقره ها، در آتش دوزخ گداخته می شود
و با آنها پیشانی ها و پهلوها و پشت های آنان را داغ می نهند،
(فرشتگان عذاب به آنان می گویند:) این است آنچه برای خود
اندوختید، پس مزه ی آنچه را که می اندوختید بچشید!
«یحمى»: حمی : حرارات شدید، یُحْمى عَلَیْها:حرارت داده مى شود، سرخ کرده مى شوند.
«تُکوی»: داغ گذاشتن، از ریشه «کیّ»به معنای چسباندن چیز داغ به اعضای بدن است.
پشت هر آیه ی قیامت، دهها پیام و تذکر اصلاح زندگی وجود دارد.
عدم توجه عمیق به معاد، باعث بی نظمی و حرص در جمع آوری
مال نامشروع می شود و اثرات جبران ناپذیری بعد از مرگ به
جا می گذارد. در قیامت ابتدا آنها را حرارت شدیدی می دهند
بعد با همین مال، نقاط حساس و کلیدی بدن را به آتش می کشند.
لذا قرآن سه نقطه بدن را محل داغ کردن با همان پول و طلا و جواهر می داند.
انتخاب این سه موضع از بدن برای داغ نهادن، یا برای آن است که گرما
از این سه نقطه زودتر به درون بدن سرایت می کند، یا اینکه هر طرف
بایستند، رسوایی و سوختن آنها برای اهل دوزخ قابل مشاهده است.
غرض آیه این است که جمع آوری مال و نپرداختن حقوق واجبه نتیجه
جز عذاب ندارد.
نسیم تدبردر قرآن
قالَ یَا بْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ
فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَآءِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی«94 طه».
(هارون در جواب) گفت: (ای برادر و) ای فرزند مادرم! (موی) ریش
و سر مرا (به مؤاخذه) مگیر، همانا من ترسیدم (با برخورد تند
من، آنها متفرّق شوند و) تو بگویی میان بنی اسرائیل تفرقه
انداختی و کلام مرا مراقبت نکردی!
ترقب : مراقب بودن، انتظارداشتن، چشمداشت. وَلَمْ تَرْقُبْ: مراعات نکردی.
این آیه اشاره به برگشت حضرت موسی علیه السلام از مناجات
کوه طور دارد که ده روز به امر الهی بیشتر مانده بود. وقتی
برگشت و جریان گوساله پرستی سامری را دید، غیرت دینی اش
به اوج رسید و از شدت غضب دست به سر و ریش برادرش برد و
فرمود؛ چرا با گوساله پرستی مبارزه نکردی؟ جواب هارون بسیار
منطقی و روانشناسانه بود. فرمود: پسر مادرم تو قبل از رفتن مرا
امر به اصلاح و عدم تبعیت از مفسدین کردید، حال اگر با سامری
و باند او مبارزه می کردم، وحدت ملی به هم می خورد و باعث
دو دستگی و دوقطبی در جامعه می شد و این با سفارش شما
در تضاد بود و ممکن بود مرا به خاطر آن توبیخ کنید. این جواب
منطقی و قانع کننده از یک طرف و بکار بردن واژه فرزند مادرم از
نظر عاطفی از طرف دیگر خشم موسی علیه السلام را فرو نشاند
که مقصر هارون نیست و باید داد و فریاد را بر سر سامری و مردم
نادان خالی کند. زیرا برادران پدری ممکن است با هم دشمنی کنند؛
ولی برادر مادری کانون عاطفه است و خصومت معنا ندارد، لذا برای
پیوند و استحکام خانوادگی در منابع دینی از صله ارحام استفاده
می شود؛ چون رحم مادر محبت و عاطفه پرور است و حضرت هارون
هم از این نوع ادبیات عاطفی استفاده کرد.
هر چند حفظ جان همه مردم از نظر دینی لازم و واجب است، اما
حفظ جان رهبران و افراد تاثیر گذار واجب تر است . زیرا وقتی
احراز شد که دشمن قصد ترور آنها را در صدر برنامه های شوم
خود قرار داده است . لذا بر همه افراد لازم است در هر سطح و موقعیت
اجتماعی که هستند با جان و مال و...از آنها دفاع کنند. نمونه ان در قران:
وجَآءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ یَسْعَی قَالَ یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ
بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ«20قصص».
و (در این هنگام) مردی از دورترین نقطه شهر (که مرکز استقرار
فرعونیان بود) شتابان (به سوی او) آمد و گفت: ای موسی!
همانا سران قوم در مورد تو مشورت می کنند تا تو را بکشند،
پس (فوراً از اینجا) خارج شو، همانا که من از خیرخواهان و دلسوزان
تو هستم.
النَّاصِحِینَ: از ناصح به معنی خیرخواه است. «نصاح»
آن نخ محکمی است که با آن دوخت و دوز انجام میشود
و سوزن را «منصحه» و خیاط را «ناصح» میگویند؛ یعنی
آن کسی که توان این را دارد که بریدهای را متصل کند و
جامه پاره شدهای را رفو کند، این فرد ناصح است.
مومن آل فرعون وقتی فهمید که دربار فرعون قصد ترور
حضرت موسی علیه السلام را دارند، خود را به حضرت رساند
و پیشنهاد خروج از شهر را داد. و در پایان عرض کرد که من
دلسوزانه و خیر خواهانه این خبر را به تو رساندم و هیچ
چشم داشتی جز نجات تو ندارم حضرت هم نصحیت او را
پذیرفت و از شهر خارج شد و نجات پیدا کرد. بر ملا کردن
نقشه دشمن و منهدم کردن شبکه نفوذ برای حفظ کشور
و بزرگان واجب است.
از جمله آخر این نکته استفاده می شود که نصیحت کردن و
موعظه کردن غیر از سخنرانی است با توجه مفهوم نصحیت؛
اگر نخ محکم عقل در دست باشد؛ یعنی بر مبنای عقل
نوشتن یا حرف زدن نه هوای نفس و از طرفی زبان و قلم
که در جایگاه سوزن باشد و نویسنده یا گوینده هم ناصح
و دلسوزانه بگوید، همه شکافهای موجود در جامعه برداشته
خواهد شد. ولی متاسفانه خیلی از قلم ها و سخن ها فقط
تربیون شیطان هستند، زیبا هستند ولی اثر چندانی در جامعه ندارند.
نسیم تدبر در قرآن
ثمَّ لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُواْ نُذُورَهُمْ و َلْیَطَّوَّفُواْ بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ
«29 حج». (زائران خانه خدا در روز عید قربان که قربانی
کردند) سپس باید آلودگی خود را بر طرف سازند وبه
نذرهای خود وفا کنند و بر گرد خانه ی کهن و آزاد
(کعبه) طواف نمایند.
واژه شناسی
«تَفث»: به معنای چرک، مو، ناخن و شارب است،
و «قضاء تفث»، یعنی با گرفتن ناخن و مو از احرام بیرون آیید
و سپس برای ادامه اعمال حج، دور خانه ی کعبه طواف کنید.
«بیت عَتیق» : یا از عتق است یعنی آزاد و رهاست از ملکیت
بندگان ، فقط ملکیت کعبه در اختیار خداست. یا به معنای
قدیمی است ؛ زیرا قدیمی ترین کانون خدا پرستی است
و عتیقه هم از این ماده که به اشیای قدیمی گویند، یا به
معنی گرانبها و نفیس است.
پیام آیه :
این آیه با صراحت دستور به رعایت بهداشت فردی در مناسک
حج می دهد. اسلام دین جامع نگر است و در اوج معنویت
از بهداشت و...غافل نیست ؛ بخصوص ایام حج که مردم از اقصی
نقاط جهان به حج می آیند و در مسیر ممکن است ژولیده و
ناخن هایشان بلند شده باشد اگر بهداشت رعایت نشود،
چهره زشتی از اسلام به نمایش گذاشته شود. از طرفی
طهارت ظاهری مقدمه ای برای طهارت باطنی از آلودگی های
روحی است؛ بخصوص که دیدار و ملاقات با امام از فلسفه
باطنی حج به شمار آمده است.
نسیم تدبر در آیات قرآن
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً-
ای انسان ! یقیناً تو با کوشش و تلاشی سخت به سوی
پروردگارت در حرکتی، پس او را [ در حالی که مقام
فرمانروایی مطلق و حکومت بر همه چیز ویژه اوست
و هیچ حکومتی در برابرش وجود ندارد ، ] دیدار مى کنی.
(انشقاق 6)
واژه شناسی کدح
کدح: به معنى تلاش و کوششى است که با رنج و تعب
همراه باشد، و در جسم و جان اثر بگذارد، و لذا به گاو سخت
کوشى که آثار کار کردن در جسم او ظاهر شده" ثور فیه کدوح"
مى گویند.
این آیه به یک قانون حاکم بر زندگی انسان اشاره دارد و آن اینکه
زندگى آمیخته با سختی و تلاش است، با تولدش سختی ها
و رنج ها هم متولد می شود که لحظه ای دردناک برای مادر و
اشک نصیب نوزاد می شود، بعد با بیمار یها و خطرات گوناگون
ادامه می یابد . سختی هایی مانند؛ گرسنگی، تشنگی ،
محرومیت ها، فشار های جسمی ، روانی و...
این طبیعت زندگى دنیا است، حتى افرادى که در نهایت رفاه
زندگى مى کنند آنها نیز از رنج و زحمت و درد بر کنار نیستند.
ولى اى کاش با همین ها تمام مى شد؟ ولى چنین نیست.
پس از تمامى اینها روز ملاقات بزرگ فرا مى رسد، ملاقات با که
با خداى سبحان. براى چه؟ براى سؤال. در چه روزى؟ در روزى
بسیار بزرگ
.. فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآئَنَا وَأَبْنَآئَکُمْ وَنِسَآئَنَا وَنِسَآئَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ
ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ «61»آل عمران
مباهله در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) به معنی رها کردن است،
به همین جهت هنگامی که حیوان را به حال خود واگذارند و پستان آن
را برای جلوگیری از نوشیدن نوزادش - در کیسه قرار ندهند به آن حیوان
«باهل» می گویند و «ابتهال» در دعا به معنی تضرع و واگذاری کار به
خداست. این واژه به معنای «هلاکت و لعن و دوری از خدا» نیز معنا
شده است؛ زیرا به معنای رها کردن و واگذار نمودن بنده به حال
خویش و خروج از سایه لطف خدا است.
جریان مباهله یک حادثه صرف تاریخی نیست؛ بلکه یک جریان
مستمر و همیشگی است. بخصوص در جهان معاصر که افرادی
می گویند: همه ادیان و مذاهب حق هستند ، یهودیت و مسیحیت
و...حق هستند . هر کاری که هم انجام دهند، درست و مستحق
پاداشند. اگر این طوری که این قشر به اصطلاح روشنفکر که بر سر
سفره غرب هستند و اسلام آمریکایی را در نیویورک ترویج می کنند ،
می گویندهم مسیحت حق است و هم اسلام !،
راستی چرا پیشنهاد مباهله داده شد و چرا باید کاذب و دروغگو لعنت
شوند؟ پس معلوم می شود که یکی بر حق است و دیگری بر باطل و دروغ !!!
مباهله در جایی است که حق از باطل با منطق روشن نشود
یا یک طرف زیر بار حق نرود، مباهله انجام می گیرد تا مدعیان
باطل از هر دین و مذهبی رسوا شوند. بنابراین مباهله به معنای
نفرین کردن دو نفر به همدیگر است در جایی که استدلالات
منطقی سودی ندارد. همان کاری که پیامبر اسلام(ص) در
برابر مسیحیان نجران کرد که در آیه به آن اشاره شده است.
نکته مهم دیگری که در آیه مباهله بسیار کابردی و شنیدنی
است ، حضور زن در اجتماع و صحنه های دفاع از دین و انقلاب است .
چیزی که عده ای غافل و بی اطلاع از اسلام آن را مطرح می کنند .
در حالی که اسلام با حضور زن در اجتماع مخالفت ندارد ولی باید
عفت اجتماعی و عمومی را مراعات کند.
عسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا
شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ 216 بقره
چه بسا از چیزی ناخشنودید، و آن برای شما خوب است؛
و چه بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد
است. و خدا می داند.
«کُره» به مشقّتی که انسان از درون خود احساس کند،
مانند ترس از جنگ. و «کَره» به مشقتی که از خارج به انسان
تحمیل شود.
ظاهر کرونا، این ویروس منحوس، با وجود اینکه جان بسیاری
را گرفت و تَن ها را رنجور ساخت و بسیاری از کار و کاسبی را
از رونق انداخت اما در باطن خود یک آثار شیرین و مثبتی دارد.
گویا در سبک زندگی مان یک اشتباهاتی هست که ملکه شده
و با تذکر خیر خواهان قابل تصحیح نیست و نیاز به یک ویروس
ریز است تا شاید ما را از خواب بیدار کند و این رویه را تغییر دهیم .
کرونا بسان فرستادهای از غیب آمد و سبکِ بسیار بد زندگیمان
را در برخی موضوعات به خوبی و با قدرتِ نرم عوض کرد.
خرجهای گزاف و رسمهای کمرشکن به ویژه در ازدواج، نفَس همه
را گرفته بود و کسی هم توان تغییر آن را نداشت.
کرونا آمد و کار صد ساله را یک ماهه حل کرد. دیدیم که بی آن
هزینههای هنگفتِ اجباریِ هم میتوان دو جوانِ در انتظار ازدواج
را به خانه بخت فرستاد. در مورد عزا و آداب معاشرت و ...دوباره به
سبک اسلامی برگردیم.
از آثار اخلاقی آن می توان به این نکته اشاره کرد که زندگی به یک
ویروس بند است، ارزش این همه حرص و جوش را ندارد.
و یا در خانه ماندن مگر ضرورت برای خانم ها و عدم استفاده از رژ و ...
از طرفی باعث شد تا ما در آزمون و امتحانی قرار بگیریم و وجوه دیگر
خواهی ما به محک گذاشته شود. با بخشیدن و دستگیری و کمک
به دیگران میتوانیم وجه انسانی خود را غنایی دوباره ببخشیم
و مهرورزی را با آنان قسمت کنیم.